سازمان ملل دوست یا دشمن خودمختاری؟ پرونده مشارکت سازمان ملل در جامو و کشمیر
سال 2018 میلادی هفتادمین سالگرد جنگ اول هند و پاکستان بر سر جامو و کشمیر (ساده شده به عنوان کشمیر از این به بعد) و قطعنامه 47 شورای امنیت سازمان ملل (سازمان ملل) است. این قطعنامه تصریح می کرد که هند و پاکستان باید نیروهای نظامی خود را پس بگیرند. و ترتیب این امر را فراهم می کند که یک plebiscite برگزار شود تا به مردم کشمیر انتخاب کشور برای پیوستن به آن را ارائه دهد . ظاهراً این قطعنامه تلاشی بود از شورای امنیت سازمان ملل متحد برای ایجاد حق تعیین سرنوشت تمرین. با این حال ، من استدلال می کنم که یک بازرسی دقیقتر نشان می دهد که شورای امنیت با محدود کردن انتخاب مردم کشمیر برای ورود به هند یا پاکستان ، و تلاشهای غیرمسئولانه آن برای اجرای مصوبه ای که قطعنامه خواسته شده بود ، در واقع ممتاز یک هنجار دیگر بود: حقوق دولت حاکم موجود اساس این تصمیم در قلب منشور سازمان ملل است. اگرچه منشور سازمان ملل متحد در ماده 1 خواستار “حقوق برابر و تعیین سرنوشت مردم” است ، اما ماده 2 همچنین به وضوح بیان می کند “هیچ چیز مندرج در منشور [سازمان ملل] حاضر ، مجاز به سازمان ملل متحد برای مداخله در مواردی نیست که اساساً در داخل آن باشند. صلاحیت هر ایالت ». از آنجا که مردمی که به دنبال تعیین سرنوشت هستند ذاتاً در درون یک دولت قرار دارند ، هنجار تعیین سرنوشت به طور معمول خود را در تعارض با هنجار تمامیت ارضی دولت می داند. اوضاع وقتی آشکارتر می شود که افراد مورد نظر قلمروی را اشغال کنند که بین دو کشور مستقل مورد اختلاف واقع شده است ، مانند این مورد در کشمیر.
وضعیت کشمیر به مراتب بی نظیر است. اگرچه تعداد کمی از جنبشهای خودمختاری دیگر در قلمرو موجود بین دو کشور به طور جدی اختلاف نظر دارند ، اما سازمان ملل متحد مایل به تشخیص هرگونه جنبش خودمختاری که به دنبال تجزیه از کشورهای در حال حاضر شناخته شده است ، تمایلی ندارد. این مسئله همچنان باقی می ماند که آیا جنبش ها قبلاً یک کشور واقعاً دموکراتیک ، مانند سومالیلند و ترانزیستایر را ایجاد کرده اند ، یا جنبش های استقلال مشتاق ، مانند جنبش های تبت ، کردها یا پاپوئن های غربی است. این فصل به روشن کردن تنش موجود بین اصل خودمختاری و حقوق حاکمیت دولت که ذاتی در سازمان ملل است ، اختصاص یافته است. در استفاده از پرونده جامو و کشمیر ، یکی از اولین حادثه هایی که این درگیری هنجاری رخ داده است ، این فصل نشان می دهد که اگرچه سازمان ملل متحد سابقاً از خودمختاری دفاع می کرد ، اما در عمل از اصل حاکمیت ارضی حمایت می کند. با این حال ، قبل از اینکه بتوانیم تاریخچه و نتایج اقدامات شورای امنیت سازمان ملل را در مورد کشمیر بررسی کنیم ، ابتدا باید این اصطلاحات را تعریف کنیم ، بررسی کنیم که چرا آنها غالباً با یکدیگر تعارض دارند و چگونگی سازمان ملل به دنبال به کارگیری آنها است.
خودمختاری ، یکپارچگی ارضی سرزمینی و سازمان ملل
یک منبع قابل توجه تنش که در نظریه و عمل به قوانین بین المللی وجود دارد ، بین اصل خودمختاری و هنجار حاکمیت دولت است ، به ویژه هنگامی که مربوط به تمامیت ارضی دولت است. به طور گسترده تعریف شده ، خودمختاری یک اصل فلسفی و سیاسی است که مردم باید این حق را داشته باشند که سرنوشت سیاسی ، اقتصادی و / یا فرهنگی خود را شکل دهند. در مقابل ، هنجار حاکمیت به ادعای یک دولت ، که توسط سایر کشورها به رسمیت شناخته شده است ، به عنوان یک اقتدار سیاسی منحصر به فرد در یک قلمرو خاص اشاره دارد. در حالی که خودمختاری غالباً پایه و اساس یک دولت است ، وقتی مسئله ای می شود که یک ملت مشتاق به دنبال جدایی از یک کشور مستقر ، یا تلاش برای ایجاد دولت جداگانه خود (جدایی طلبی) یا پیوستن به دولت دیگری (غیرقانونی بودن) می شوند . هنجار حاکمیت ایالتی دو مؤلفه اصلی دارد.
مورد اول ، اصل عدم مداخله است ، یا توقعی که ایالات باید آزادانه امور داخلی خود را بدون دخالت در خارج انجام دهند. دوم اصل تمامیت ارضی است ، یا اینکه مرزهای یک کشور مقدس است و از این طریق نباید بدون رضایت همه طرفهای ذیربط تغییر یابد. به عبارت دیگر ، جنبه تمامیت ارضی هنجار ، حق مردم برای مشارکت در جدایی یک جانبه را به رسمیت نمی شناسد ، در حالی که شرط عدم مداخله تضمین می کند که بازیگران بین المللی نمی توانند به طور قانونی دولت را مجبور به انجام چنین کاری کنند . از این رو ، اصل خودمختاری غالباً خود را مغایر با هنجار حاکمیت دولت می داند.
جالب اینجاست که علی رغم شهرت خوب سازمان ملل متحد برای تقسیم و تحریک در بسیاری از موضوعات ، با کمال تعجب متحد و پیگیر در حمایت از هنجارهای عدم مداخله و تمامیت ارضی یک کشور مستقل بر سر تعیین خود ملتها بوده است. تنها نمونه سازمان ملل که به طور واضح از اصل خودمختاری استقبال می کند جنبش حمایت از آن برای استعمار بود. این نظر در دو اعلامیه مجمع عمومی به وضوح بیان شده است. اولین مورد این قطعنامه 1514 بود که بیشتر به عنوان اعلامیه اعطای استقلال به استعمار شناخته می شد.
سرزمینها ، کشورها و مردمان ، در دسامبر 1960 اعلام شد. این بیانیه تصریح کرد که “تسلیم مردم به انقیاد ، سلطه و استثمار بیگانه … خلاف منشور ملل متحد است” و اعلام کرد که “همه ملت ها حق دارند از خودشان دفاع کنند. عزم با استفاده از این حق ، آنها آزادانه وضعیت سیاسی خود را تعیین می کنند و توسعه اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی خود را دنبال می کنند ».
اعلامیه دوم قطعنامه 2625 بود که بیشتر به عنوان اعلامیه اصول حقوق بین الملل ، روابط دوستانه و همکاری بین کشورها مطابق منشور سازمان ملل متحد ، در اکتبر 1970 اعلام شد. این بیانیه صریحاً بیان داشت که اصل هدف خودمختاری این بود که “پایان دادن به سرعت به استعمار ، با در نظر گرفتن خواست اراده آزادانه مردمان مربوطه” پایان یابد.. علاوه بر این ، این قانون تصریح كرده است كه “ایجاد یك كشور مستقل یا مستقل ، اتحادیه آزاد یا ادغام با یك كشور مستقل یا ظهور در هر موقعیت سیاسی دیگری كه بطور آزاد توسط مردم تعیین شود ، شیوه های اجرای حق تعیین سرنوشت است.” .)
با این حال ، پس از اتمام روند استعمار ، تمرکز حق تعیین سرنوشت در ارگانهای سازمان ملل متحد از مردم به خود دولت تغییر می یابد. در واقع ، اعلامیه اصول حقوق بین الملل اعلام شد:
هیچ چیز در پاراگرافهای پیش رو نباید به عنوان مجوز یا تشویق هر اقدامی که موجب برهم خوردن یا تضعیف کامل یا بخشی از آن شود ، تمامیت ارضی یا وحدت سیاسی دولتهای مستقل و مستقل را داشته باشد که خود را مطابق با اصل حقوق برابر و خودمختاری انجام دهند. از مردمی که در بالا توضیح داده شد و بدین ترتیب از دولتی برخوردار بودند که تمام مردم متعلق به این سرزمین را بدون تمایز به نژاد ، اعتقاد و رنگ (تمایل به رنگ و نژاد) نشان می داد (همان).
به عبارت دیگر ، مجمع عمومی ادعا می كرد كه پس از اتمام روند استعمار ، حق حاكمیت دولت در تمامیت ارضی و استقلال سیاسی برتری می یابد. اساس این محور پسااستعماری به هنجار حاکمیت دولت بر اساس اصل uti possidetis استوار است. در اصل ، اصل uti հավանական (مقررات اداری) تصریح می کند که وقتی مستعمره سابق از یک امپراتوری جدا شود ، مرزهای دولت جدید باید با مرزهای اداری قبلی خود مطابقت داشته باشد
. هرگونه تغییر این مرزها فقط پس از توافق بین المللی که شامل کشور جدید یا با رضایت خود دولت است ، صورت می گیرد. بنابراین ، هرگونه تلاش یک جانبه جنبش های جدایی طلبانه یا غیرقانونیستی برای جدا شدن از یک کشور موجود توسط هیچ یک از ارگان های سازمان ملل به رسمیت شناخته نمی شود ، با چنین اقداماتی تنها در صورت قانونی بودن کشور موجود در صورت پذیرفتن شکاف از کشور ، قانونی می شود .
تا حدودی پذیرش اصل فایده های احتمالی به دلیل دشواری در برقراری مناسب برای تشکیل یک کشور سرزمینی که جزئی از اقلیت در آن نباشد و عدم تمایل عمومی برای کشورهای مستقر در پذیرش تفرقه ، کاملاً عملی است ، عملی بوده است. با این وجود بسیاری از محققان معتقدند كه هدف محرمانه سازمان ملل مسدود كردن نقشه سیاسی و سرزمینی پس از فرایند استعمارزدایی ، حمایت از دولت و ملت نیز تا حدودی با طراحی پذیرفته شده است.
به طور کلی ، این یخ زدن مرزهای سرزمینی باعث آرامش بین المللی شده است زیرا اواخر قرن بیستم شاهد کاهش چشمگیر جنگهای بین دولتی بر سر قلمرو و “اتحاد ملی” بود. در حقیقت ، اکثر جامعه بین الملل می توانند قبول کنند که حفظ مستعمرات خلاف اصل خودمختاری است و با توجه به این که مستعمرات جزء قلمرو اصلی یک دولت نیستند ، با توسل به حاکمیت خود ، توجیه به سختی بود. با این حال ، این صلح به فداکاری سازمان ملل مبنی بر کاربرد گسترده تر از اصل خودمختاری برای همه مردمان غیر خودمختار مشتاق در کشورهای غیر استعماری که آینده اندکی را در مرزهای فعلی خود می بینند یا در غیر این صورت مایل به جدا شدن هستند. در طول پنج سال اول سازمان ملل متحد ، چندین مورد از سرزمین های خودمختار وجود داشته است که مجمع عمومی یا شورای امنیت می توانست به جای آنکه منافع دولت های موجود را محاصره کند ، به اصطلاح خودمختاری را برای همه ملت های مشتاق اعمال کند. [1 ] یکی از بارزترین این موارد درگیری هند و پاکستان بر سر کشمیر بود.
منشا اختلافات جامو و کشمیر
در زمان حکومت انگلیس ، شبه قاره تا حدودی از طریق سرزمین هایی اداره می شد که مقامات انگلیس به طور مستقیم اداره می کردند و بخشی نیز از طریق تعدادی از واسالهای نیمه خودمختار موسوم به ایالت Princely. یکی از بزرگترین این ایالت های شاهزاده ، جامو و کشمیر است که در گوشه شمال غربی انگلیس هند واقع شده است. این سرزمین در سال 1846 تحت تحکیم بریتانیا قرار گرفت ، هنگامی که شرکت انگلیسی هند شرقی دره کشمیر را به رجاء جامو ، گلاب سینگ فروخت و در ازای پذیرش مسئولیت بریتانیا ، وی را به عنوان مهاراجا شناخته کرد . هنگامی که انگلیسی ها در سال 1947 از شبه قاره عقب نشینی کردند ، آنها مستعمره مستعمره سابق خود را تقریباً در امتداد خطوط فرقه ای تقسیم کردند تا هند و پاکستان را در یک تلاش بیهوده برای کاهش خونریزی بین هواداران کنگره ملی تلخ تمام هندی هند مهاتما گاندی و جوواهارال نهرو و اتحادیه مسلمانان محمد علی جناح. به عنوان بخشی از این بخش ، همه ایالت های پرنسلی مجبور می شوند اسناد و مدارک الحاق را که می تواند سرزمین های آنها را در یکی از ایالات جدید بگنجاند ، امضا کنند. اگرچه “شاهزادگان” مربوطه می توانند انتخاب کنند که قلمرو آنها به کدام کشور جذب می شود ، اما انگلیسی ها ترغیب می شدند که هم موقعیت جغرافیایی و هم جمعیتی افراد را در نظر بگیرند .
در زمان خروج انگلیس ، کشمیر تقریباً 77٪ مسلمان بود و با مرز غربی پاکستان هم مرز بود. این امر به لحاظ نظری تضمین می کند که پیوستن به پاکستان یک انتخاب طبیعی بوده است. با این وجود ، در کشمیر نیز اقلیت های زیادی وجود داشتند که به نفع هند بودند ، از جمله مهم ترین لاداکی ها بودایی در شمال و سیک ها و هندوها در جنوب. علاوه بر این ، جمعیت مسلمانان کشمیر همگن نبوده است ، بسیاری از آنها طبق سنت صوفیانه اسلام با جیب های قابل توجهی از جمعیت اهل سنت شیعه و ارتدوکس پیروی می کردند . موضوع نهایی ناشی از تمایلات سیاسی مقامات محلی و شخصیت های کشمیر بود. اگرچه حامیانی برای ورود به هند یا پاکستان بودند ، اما بازیگران اصلی سیاسی کشمیری در آن زمان هندوها ماهاراجه ، هری سینگ و رهبر کنفرانس ملی همه جامو و کشمیر ، شیخ عبدالله بودند.
سینگ از زمان صعود به عرش در سال 1925 ، با افزایش استبداد به کشمیر حکومت کرده بود ، و در هنگام تصویب قوانینی ، کمی به وزیران یا شورای محلی خود توجه می کرد ، و بر مسلمانان تحمیل می کرد. در نتیجه ، سینگ یک حاکم بسیار غیرمسئول بود و اغلب مجبور بود برای از بین بردن ناآرامی های محلی از ارتش خود ، که اغلب با کمک نیروهای انگلیس بود ، استفاده کند . با این وجود ، به عنوان ماهاراجه ، سینگ این اختیار را داشت که تصمیم بگیرد که ملک خود را به هند یا پاکستان ملحق کند. با این حال ، سینگ شخصاً از جناح و نهرو خوشش نمی آمد و به وضوح آرزو می کرد کنترل خود را بر کشمیر حفظ کند. بنابراین ، سینگ عمداً در اعلام هند یا پاکستان با هم متحد شد و به ظاهر معتقد بود که با تأخیر در تصمیم گیری می تواند استقلال واقعی را برای کشمیر بدست آورد . عبدالله و همایش ملی جامو و کشمیر نماینده اصلی مخالفت محلی با سینگ بودند. از این رو ، اهداف اصلی آنها مربوط به خاتمه دادن به حکومت ماهاراجا و تأسیس دولت نماینده سکولار در کشمیر بود. با این حال ، در حالی که عبدالله از مفهوم ایدئولوژیک پاکستان متنفر بود و با Nehru دوست خوبی داشت ، وضعیت او به وضوح ترجیح داد برای کشمیر از سال 1944 تأسیس آن به عنوان “یک واحد سیاسی مستقل مانند سوئیس در جنوب آسیا” باشد .
در اواخر اکتبر سال 1947 ، دو ماه پس از آنکه انگلیس رسما از شبه قاره عقب نشینی کرد ، هند و پاکستان در حال رشد بی صبری برای سینگ بودند تا الحاق وی را به دست آورد.
علیرغم ماهیت آشکار وادار شده امضای سینگ و این واقعیت که بر خلاف آرمانهای طرفدار پاکستان یا استقلال بسیاری از کشمیری ها رفت ، رهبری هند متقاعد شد که الحاق سینگ به هند حق قانونی و اخلاقی به دولت پرنسلی داد. این ذهنیت از این واقعیت مطبوع بود که هند توانست به اندازه کافی نیرو کند تا پیشروی نیروهای پروکسی پاکستان را بر پایتخت کاشمیری سریناگار متوقف کند و حتی برخی از مزایای ارضی آنها را برعکس کند. با این حال ، هند نتوانسته است به اندازه کافی نیروهای نظامی را به کاشمر تزریق کند تا پیش از آنکه زمستان پیش برد عملیات های غیرمترقبه را انجام دهد. با پایان یافتن شرایط جوی از هر دو طرف ، نهرو تصمیم گرفت تا از شورای امنیت بخاطر میانجیگری بخاطر اعتقاد سازمان ملل ، پاکستان را مجبور به عقب نشینی کند. بنابراین ، در 1 ژانویه سال 1948 ، نهرو نامه ای به شورای امنیت سازمان ملل نوشت ، با بیان اینكه:
طبق ماده 35 منشور سازمان ملل متحد ، هر عضو می تواند هر شرایطی را ایجاد کند ، که احتمالاً ادامه آن حفظ امنیت صلح و امنیت بین المللی را مورد توجه شورای امنیت قرار می دهد. چنین وضعیتی اکنون بین هند و پاکستان وجود دارد که به دلیل کمک هایی که مهاجمان انجام می دهند … از پاکستان برای انجام عملیات علیه جامو و کشمیر ، کشوری که به سلطه هند پیوست … می خواهند … دولت هند از شورای امنیت درخواست می کند که از پاکستان خواست تا بلافاصله پایان یابد … [این] عمل تجاوز علیه هند.
پاکستان با نامه خود به شورای امنیت سازمان ملل متحد در 15 ژانویه سال 1948 پاسخ داد ، ادعاهای هند را رد کرد ، مواضع خود را در مورد کشمیر و پخش چندین شکایت دیگر در مورد رفتار هند اعلام کرد.
شورای امنیت سازمان ملل متحد بسیار مورد ناراحتی هندوستان قرار نگرفت ، پاکستان را پس بگیرد ، اما در عوض قطعنامه 39 را در 20 ژانویه 1948 تأسیس کمیسیون سازمان ملل برای هند و پاکستان (UNCIP) تصویب کرد. UNCIP اختیار داشت كه حقایق موجود را بررسی كند و به عنوان واسطه میان هند و پاكستان عمل كند و اختلاف را حل كند . علیرغم تلاش های شورای امنیت ، عملیات جنگی در ماه فوریه از سر گرفته شد و به محض شروع به هم زدن هر دو طرف درگیری کردند. پس از چند ماه بررسی ، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه 47 با جزئیات بیشتر را در 21 آوریل 1948 به منظور ارائه دستورالعمل های اساسی برای حل مناقشه تصویب کرد. در اصل ، قطعنامه 47 از پاکستان خواست تا از عقب نشینی پروکسی های خود و به دنبال آن عقب نشینی سربازان هندی اطمینان یابد. سازمان ملل متحد سپس یک اداره موقت پلیبیزیت را در کشمیر تأسیس می کند و این وظیفه را برای انجام یک plebiscite منصفانه و بی طرف – در مورد موضوع الحاق دولت به هند یا پاکستان انجام می دهد . برای نظارت بر اجرای این قطعنامه ، UNCIP گسترش یافته و بلافاصله به شبه قاره اعزام شد.
مشارکت سازمان ملل در اختلافات جامو و کشمیر
هدف روشن قطعنامه 47 این بود كه اصل خودمختاری را به كار گیرد. با این حال ، در عمل ، مسئله خودمختاری به سرعت توسط نگرانی ها درباره صلح بین المللی کنار گذاشته شد. در حقیقت ، با ورود UNCIP در ژوئیه ، در 20 آوریل 1948 جناح که ارتش پاکستان را به اشغال قلمرو تحت کنترل قبایل و شورشیان طرفدار پاکستان مجاز ساخته بود ، توسط یک حمله هندی به عقب رانده شدند. اگرچه این دستور قبل از قطعنامه 47 داده شده بود ، پاکستان به درخواست قطعنامه سازمان ملل مبنی بر آتش بس و انصراف توجه نکرد ، با این که یگان های ارتش پاکستان در ماه مه به مرحله اجرا درآمدند. از این رو ، UNCIP وظیفه خود را قبل از هر چیز واسطه ترجیح دادن آتش بس بین هند و پاکستان و نه تلاش برای تعیین خواسته های کشمیری ها و یا حتی مقدمه ساختن پروبیسیت می داند. برای این منظور ، کمیسیون در 13 آگوست سال 1948 قطعنامه ای تصویب کرد که پیشنهاد می کند هر دو طرف آتش بس را صادر کنند و آتش بس تحت نظارت سازمان ملل را بپذیرند . با این حال ، این طرح تا حدود زیادی غیرقابل تصور بود ، در حالی که UNCIP پیشنهاد کرد که آتش بس توسط ناظران سازمان ملل قبل از تکرار الگوی حل اختلاف منعکس شده در قطعنامه 47 ارائه شود.
اگرچه هند و پاکستان سرانجام با آتش بس و یک خط کنترل موافقت کردند ، که از 1 ژانویه سال 1949 شروع به کار کرد ، UNCIP نتوانست واسطه ای برای چگونگی تضعیف کردن کشمیر یا چگونگی انجام plebiscite به کارگزار بگذارد . پاکستان مایل به عقب نشینی نیروهای خود ، با اعتقاد به اینکه هند با استفاده از “کلاهبرداری و خشونت” سعی در به دست آوردن کشمیر را داشته و از تعهدات خود حمایت نخواهد کرد ، همچنان باقی ماند . بنابراین پاکستان اصرار داشت تا جزئیات بیشتری در مورد چگونگی برگزاری plebiscite و هرگونه خروج پاکستان با ارتش هند هماهنگ شود . هند به نوبه خود این موضع را پذیرفت که ابزار الحاق ، کشمیر را به طور مشروعیت بخشی از هندوستان کرد و پاکستان برای تجاوز قلمرو ، یک جنگ تجاوز نشده و بی پروا را آغاز کرده است. از این رو ، هند تصور کرد که وظیفه UNCIP است که پاکستان را وادار به عقب نشینی کند ، امتناع کرد از قبل از پاکستان حرکت کند و از لزوم ولگرد بودن بر لزوم برگزاری پلابیسیت خودداری کند .
اگرچه تمرکز UNCIP به سرعت به خاتمه جنگ بین هند و پاکستان تبدیل شده بود ، اما حداقل با کوشش برای اصرار بر خودداری از اصل خودمختاری تلاش کرد. با این حال ، تاریخ چندین تلاش سازمان ملل متحد برای اجرای plebiscite در کشمیر نشان می دهد که چگونه از قبل هنجارهایی که با اصل خودمختاری درگیری داشته باشند ، به هنجار حاکمیت دولت معترض بودند. این رویکرد سیاست از دو طریق قابل ملاحظه است. در مرحله اول ، UNCIP و جانشینان آن تا حد زیادی از مشورت یا در غیر این صورت درگیری با بازیگران سیاسی مختلف در درون خود کشمیر غفلت می کنند. ثبت شده است که برخی از اعضای UNCIP از 1 تا 9 سپتامبر سال 1948 در Srinagar اقامت داشتند و در طی این مدت حداقل یک بار با شیخ عبدالله ملاقات کردند . با این وجود ، هیچ اشاره ای یا توضیحی در مورد آنچه مورد بحث یا مشاهده قرار نگرفته است. این کمیسیون همچنین از دریافت چندین نامه و ملاقات “غیر رسمی” با طرفدار پاکستان “دولت آزاد کشمیر” خبر داد.
صرف نظر از این ، بدیهی است كه كمسیون کمیسیون توجه لازم را به این مقامات كشمیری انجام داده است ، بدون توجه به فراخوان های آنها برای تأكید بیشتر بر مرجع قضایی و به رسمیت شناختن آنها فقط به عنوان “مقامات محلی” . اگرچه UNCIP به طور رسمی شیخ عبدالله را به عنوان “نخست وزیر امور خارجه جامو و کشمیر” به رسمیت شناخت ، اما اکثراً از تعامل با وی و دولتش در طول زمان خود در شبه قاره اجتناب می کرد. UNCIP همچنین به طرز گسترده ای پیش رفت تا از غیرمستقیم هرگونه مشروعیتی بر مقامات آزاد كشمیر جلوگیری كند ، صریحاً تصمیم گرفت “از عملی كه ممكن است به معنای به رسمیت شناختن de facto یا de jure” دولت آزاد كشمیر “باشد تفسیر شود هیچ مدرکی در دست نیست که UNCIP اقدام به ملاقات ، مصاحبه یا مکاتبه با Maharaja Hari Singh کرده است. این تصمیمات UNCIP برای بی اعتنایی به این “مقامات محلی” به وضوح از این باور ناشی می شود که وظیفه آن میانجیگری بین دولتها در دهلی نو و کراچی به جای مشخص کردن ترجیحات کشمیرها است. از این رو ، در تصمیم گیری به رسمیت شناختن هند و پاکستان به عنوان تنها طرفین اختلاف ، UNCIP به جای اینکه درگیر تلاش واقعی برای پیشبرد اصل خودمختاری باشد ، به هنجار حاکمیت ایالتی متوسل می شد.
ثانیا ، UNCIP و شورای امنیت به وضوح درگیری کشمیر را صرفاً یک اختلاف ارضی بین هند و پاکستان دانستند. از این رو ، به هیچ وجه شورای امنیت یا نمایندگان آن به نظر نمی رسد که هیچ گزینه ای از استقلال برای کشمیر داشته باشند. در واقع ، در هیچ یک از سه گزارش حتی درمورد بحث درباره این موضوع که آیا فهرست پیشنهادی ارائه شده باید گزینه دیگری غیر از رأی صریح را درمورد اینکه کدام کشور برای پیوستن به آن باشد ، ذکر نشده است. . با این حال ، این برخلاف خواسته های نیروی سیاسی غالب در کشمیر در این دوره ، شیخ عبدالله است. اگرچه عبدالله آشکارا هند را نسبت به پاکستان طرفداری می کرد ، اما ظاهراً ترجیح می داد استقلال کشمیر را بدست آورد یا در صورت عدم موفقیت ، اطمینان حاصل کرد که کشمیر به جای یک کشور عادی هندوستان به طور مؤثر یک پروتکل نیمه خودمختار باقی می ماند . در حقیقت ، در این دوره ، عبدالله مكرراً به هر مقام و منزلتی خارجی كه می شنود ، استدلال می كرد ، لزوم استفاده از گزینه استقلال در هر گونه دعاوی را به گونهای مطرح كرد تا مردم كشمیر بتوانند تعیین كنند كه “سعادت واقعی” كجا نهفته است . معلوم نیست گزینه استقلال در میان اکثر کاشیمری ها چه گزینه ای را پشتیبانی می کند.
با این وجود ، این نكته همچنان مطرح است كه داشتن گزینه در پلیسیست ، كاملاً حقوقی برای تعیین سرنوشت سیاسی خود را كه در قلب اصل خودمختاری است ، در بر می گیرد. در بی اعتنایی به چنین احساساتی ، UNCIP و شورای امنیت به عمد یا غیر از این امر پذیرفتند كه هند و پاكستان تنها كشورهای جانشین انگلیس بریتانیا بودند و از این طریق به طور ضمنی اجرای اصل فایده ای حتی در این مرحله اولیه عمل می كنند.
در دسامبر سال 1949 ، UNCIP گزارش نهایی خود را به شورای امنیت ارسال كرد كه در آن صریحاً عدم موفقیت خود را در میانجیگری اختلاف بین هند و پاكستان و یا متقاعد كردن آنها برای تخریب زدایی تأیید كرد. اگرچه ، UNCIP تأکید کرد که یک پلبیسیت اثرگذارترین وسیله برای تعیین حاکمیت مشروعیت بر کشمیر است ، اما اظهار داشت که چارچوب ایجاد شده در قطعنامه 47 قبلاً “الگویی کاملاً منسوخ” بوده است و نشان می دهد که جانشینان آنها باید روش های جایگزین حل را در نظر بگیرند ، از جمله داوری . از این رو ، شورای امنیت تصمیم گرفت آنچه را که به نظر می رسد مجموعه ای از نمایندگان مستقل از انعطاف پذیری بیشتر برای میانجیگری بین هند و پاکستان است ، منصوب کند و تلاش کند تا راه را برای پروبیسیت هموار کند.
قاضی و دیپلمات استرالیایی ، سر اوون دیکسون ، مشهورترین مورد از این موارد است. اگرچه دیکسون ، مانند همه هیئت های شورای امنیت ، که در درجه اول با دولت های هند و پاکستان سر و کار داشت ، وی در این زمینه بی نظیر بود که وی در یک دوره کامل بین ژوئن و ژوئیه سال 1950 در Srinagar مستقر شد. جالب اینکه ، دیکسون خاطرنشان می کند که او بیش از یك مصاحبه با شیك عبدالله “اما مانند UNCIP توضیح نداد كه آنچه در طول آنها مورد بحث قرار گرفت . دیکسون در مدت اقامت خود در کشمیر به طور گسترده ای در سرتاسر منطقه مورد مناقشه سفر کرد و به همین دلیل واضح تر از سایر مقامات سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته شد که پلبیسیت ساده بیان شده در قطعنامه 47 غیرقابل اجرا است. در واقع ، وی در گزارش خود خاطرنشان كرد: ‘ایالت جامو و كشمیر واقعاً یك واحد از لحاظ جغرافیایی ، جمعیتی یا اقتصادی نیست. این مجموعه ای از سرزمین هایی است که تحت قدرت یکی از مهاراجه ها قرار گرفته است . در حقیقت ، بدیهی بود که اقلیت های بودایی لاداخی و اقلیت های هندو دگرا از ترس از ظلم و ستم توسط اکثریت مسلمان کشمیری ، چه در پاکستان و چه به عنوان بخشی از یک کشمیر مستقل ، می ترسیدند .
در پاسخ به این موضوع و عدم توانایی ظاهراً هند و پاکستان در توافق درمورد هر چیز ، دیکسون پیشنهاد کرد که برای حل مشاجره کشمیر طرح مربوط به پلبیسیت مندرج در قطعنامه 47 اصلاح شود. به طور خاص ، دیکسون استدلال می کند که اوضاع موجود در کشمیر درنهایت نیاز به تقسیم دارد و دو مدل بالقوه را برای چگونگی انجام این کار پیشنهاد داد. اولین پیشنهادی که دولت پرنسلی سابق را به مناطق مختلف قومی-ملی گرایانه تقسیم می کرد و به کدام کشور ترجیح می داد رای می داد. مدل دوم به سادگی تخصیص مناطقی را که مسلماً ترجیح می دهند به ترتیب هند یا پاکستان باشند و سپس برگزاری یک پلیبسیت در قلمرو نامشخص دره خود کشمیر ارائه کرد. اگرچه دولت هند در ابتدا اعلام كرد كه مایل به كشف یك بخش از كشمیر است ، اما پاکستان از طرح اصلی پلبیستیت خودداری كرد و این اطمینان را كه پیشنهادات دیكسون نهایتا توسط هر دو كشور رد شد. شورای امنیت سازمان ملل همچنین ثابت كرد كه حاضر نیست این مسئله را وادار كند و به سادگی به ادامه تشویق دو كشور متضاد برای ادامه مذاكرات ادامه داد .
پس از دیکسون ، شورای امنیت سازمان ملل متحد دو نماینده دیگر را برای اطمینان از آتش بس برگزار کرد ، و سعی کرد هند و پاکستان را به سمت خنثی سازی کاشمر ترغیب کند ، تا این پروسیبرا برگزار شود یا راه دیگری را برای بن بست پیدا کند. با این حال ، هیچ یک از مقامات محلی کشمیری را به طور جدی درگیر نکرده ، و در عوض تلاش نکرده است هند و پاکستان را که به طور فزاینده ای متمایز و تردید آمیز هستند ، به نوعی توافق ببندند . تمایل هند برای برگزاری plebiscite به سرعت کاهش یافت ، زیرا این واقعیت متوجه شد که پیروزی در آراء عمومی در مورد الحاق کشمیر بعید است. علاوه بر این ، هند با توجه به اینكه شورای امنیت به طور كلی ، و انگلیس و به ویژه ایالات متحده ، نسبت به پاكستان مغرضانه عمل می كنند ، نسبت به هرگونه پیشنهاد سازمان ملل متحد برخورد محكمی و انسدادی می كنند . اگرچه به نظر می رسید پاکستان از برگزاری plebiscite قابل تحمل تر است ، اما نسبت به هند بی اعتماد ماند و از انجام اولین اقدامات خودداری کرد. چشم انداز برگزاری یک پلبیسیت موفق با سرکوب مکرر و بی رحمانه حقوق کشمیری در هر دو طرف خط کنترل ، بلافاصله پس از آتش بس 1949 ، از بین رفت. هند عزل و دستگیری شیخ عبدالله را در سال 1953 به دلیل موضع گیری طرفدار استقلال ، سازمان داد و جای او را با مجموعه ای از توله سگ های طرفدار هندی که از طریق انتخابات به گفته تقلب در دفتر نگه داشته شده بودند ، جایگزین کرد . پاکستان به طور مشابه اداره مناطق مستقل کشمیر را کنترل کرد و با ایجاد یک دولت دست نشانده در آزاد کشمیر و مستقر در مناطق شمالی گیلگیت و بالتستان مستقیماً اداره شد.
در اواخر سال 1954 ، نهرو به طور یک جانبه اظهار داشت که اتحاد ایالات متحده با پاکستان “کل زمینه مسئله کشمیر را تغییر داده است” و این که plebiscite دیگر گزینه ای نیست که هند از آن پشتیبانی کند . شورای امنیت سازمان ملل سرانجام با تصویب قطعنامه 122 در ژانویه 1957 ، که ابراز ناامیدی سازمان ملل از عدم پیشرفت و اظهار موضع خود مبنی بر اینکه آینده کشمیر تنها با یک پروبیسیتی آزاد و منصفانه قابل تصمیم گیری است ، پاسخ داد. . با این حال ، سازمان ملل مایل به تحمیل مسئله با اعمال تحریم یا اقدامات دیگری که موجب تضعیف حاکمیت ایالتی شود ، نبود. به تدریج سازمان ملل متحد تلاش كرد تا اصل خودمختاری برای كشمیر را تصویب كند. در سال 1958 ، سازمان ملل از تعیین نماینده دیگری برای هند و پاکستان غافل شد و به طور مؤثر دست خود را از این موضوع شست. در حقیقت ، در هر دو جنگ هند و پاکستان در سال 1965 و 1971 ، شورای امنیت فقط قطعنامه هایی را تصویب کرد که خواهان آتش بس بین دو طرف است ، و هیچ اشاره ای به مردم کشمیر یا حق تعیین سرنوشت نمی کند .
سازمان ملل ، خودمختاری و جامو و کشمیر امروز
همانطور که پرونده کشمیر نشان می دهد ، تمایز سازمان ملل از حاکمیت ایالتی بر اصل خودمختاری در اوایل تاریخ خود نشان داده شد. در حالی که سازمان ملل متحد در سالهای ابتدایی خود قادر به تقویت اصل خودمختاری بود ، آن لحظه خوب و واقعاً گذشت. تا دهه 1970 ، مباحثات در مجمع عمومی سازمان ملل و شورای امنیت این اصل را تأسیس كرد كه فقط مردمان استعمار شده دارای حق صریح خودمختاری بودند. این موضع طرفداران موضع هند را مورد توجه قرار داده است ، به ویژه اینكه اشاره كنیم كه كشمیر مستعمره نیست و بنابراین استدلال هایی برای تعیین خودكشی كشمیر اعمال نمی شود. اگرچه شورای امنیت سازمان ملل عمدتاً این منطق را پذیرفته و از درگیری کشمیر منصرف شده است ، اما همچنان به عنوان یک گروه ناظر نظامی سازمان ملل در هند و پاکستان ، همچنان به حفظ یک علاقه رسمی ادامه می دهد و همچنان به نظارت بر فعالیت ها در هر دو طرف خط ادامه می دهد. کنترل.
در سالهای اخیر ، تمرکز سازمان ملل مجدداً به کشمیر گرایش پیدا کرده است ، اگرچه به دلیل نگرانی های مربوط به حقوق بشر ، نه اینکه در تلاش باشد تا از اصول خودمختاری حمایت کند. از سال 1989 ، یک شورش با شدت متوسط در کشمیر تحت مدیریت هند هجوم آورده است ، که در بیشتر قسمت ها ناشی از تمایلات برای خودمختاری بیشتر و سرخوردگی کشمیری بر اثر فرسایش استقلال محلی هند است. گرچه شورشیان کشمیر در اصل توسط احساسات جدایی طلب هدایت می شد ، اما شورشیان اسلامگرا که چند نفر از آنها توسط پاکستان حمایت می شدند ، به سرعت مورد هجوم قرار گرفتند. پاسخ هند به طرز حیرت انگیزی صرفاً در جهت بیگانه کردن بیشتر جمعیت Kashmiri بوده است . پس از کشته شدن نیروهای امنیتی هند ، برهان وانی ، یک فرمانده شورشی جوان و محبوب محلی ، موج جدید ناآرامی در سال 2016 فوران کرد و ارتش هند و پلیس شبه نظامی با سرکوب ها واکنش نشان دادند. این نخستین اقدام چشمگیر سازمان ملل متحد در مورد کشمیر در ده ها سال را برانگیخت ، زیرا کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد (UNHRC) گزارشی را منتشر کرد که نقض حقوق بشر بسیاری را که توسط ارتش هند مرتکب شده بود در جریان تلاش های خود برای از بین بردن ناآرامی ها . در حالی که گزارش کمیساریای عالی پناهندگان UNHRC همچنین به موضوعات مشابه در سرپرست پاکمیر کشمیر پرداخته است ، هند به سختی یافته های این گزارش را رد کرد و اعلام کرد که این امر مغرضانه ، تعصب آمیز و نقض “حاکمیت و تمامیت ارضی” آن است . در پاسخ ، کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد گفت که از واکنش هند به این گزارش “ناامید” شده است ، زیرا مجمع عمومی و شورای امنیت هیچ اقدامی نکرده و هیچ گونه اظهار نظری نکرده اند .
در 5 آگوست 2019 ، آخرین حواشی خودمختاری کشمیر در هندوستان برداشته شد ، هنگامی که دولت مجدداً منتخب حزب بهاراتیا جناتا ، رهبران سیاسی کشمیری را در بازداشت خانگی قرار داد ، مقالاتی را در قانون اساسی هند که باعث شد کشمیر به عنوان یک کشور خودمختار هند و لغو شود ، لغو کرد. لاداخ را به عنوان یک استان مستقل شکست. هرچند که در گذشته خودمختاری کشمیری با تلاش های تمرکز هندی از بین رفته است ، این اقدام باعث می شود کشمیر به سرزمین اتحادیه تبدیل شود که به طور مستقیم از دهلی نو اداره می شود ، البته با قانونگذاری خود برای رسیدگی به مسائل محلی . پاکستان با قاطعیت این اقدام هند را محکوم کرد و متعهد شد موضوع را در شورای امنیت سازمان ملل مطرح کند و بالقوه آن را به دادگاه بین المللی دادگستری ارسال کند. سرانجام پاکستان متحد خاموش خود را متقاعد کرد که چین خواستار جلسه اضطراری درهای بسته شورای امنیت در 16 آگوست 2019 شود ، این نخستین بار در دهه هایی است که نهاد سازمان ملل مستقیماً موضوع کشمیر را مدنظر داشته است. با این حال ، شورا در نهایت هیچ اقدامی انجام نداد ، و درعوض از هر دو طرف خواست كه از انجام هرگونه اقدامات یک جانبه كه ممكن است اوضاع را بیشتر وخیم تر كند ، خودداری كنند. دبیر کل سازمان ملل متحد ، آنتونیو گوترس نیز بیانیه ای را منتشر کرد و در آن درخواست “محدودیت حداکثری” و تکرار موضع سازمان ملل مبنی بر اینکه “وضعیت جامو و کشمیر قرار است مطابق منشور سازمان ملل از طریق مسالمت آمیز حل شود” .
این مبادلات مشخصه رفتار سازمان ملل متحد در مورد مسائل خودمختاری است. اولویت ذاتی سازمان ملل متحد از حمایت از حقوق حاکمیت ایالتی تضمین می کند که تمایلی به عمل و یا حتی فشار آوردن به یک کشور حاکمیت موجود بر سر مسائل خودمختاری ندارد. به طور کلی ، این موضع سازمان ملل با ایجاد مرزهای پس از استعمار این کشور به عنوان یک الگوی واضح و کارآمد برای حل و فصل اختلافات بین المللی به صلح بین المللی کمک کرده است. با این حال ، تعهد سازمان ملل متحد به عدم مداخله و اصل استفاده مطلوب نیز بدان معنی است که سازمان ملل متحد از دوست داشتن خودمختاری به همین ترتیب فاصله دارد. در عوض ، موضع سازمان ملل غالباً تضمین می کند که خواسته های هر جنبش خودمختاری خواهان احتیاج به پذیرش دولت (های) حاکمیت موجود قبل از اینکه جامعه جهانی حتی بتواند به طور رسمی با آنها درگیر شود. بنابراین ، اکثر جنبش های خودمختاری معاصر غالباً با دولت (های) ساکن در آنها رابطه متضاد ، اگر نه آشکارا مبارز ، ایجاد می کنند ، چنان که پرونده کشمیر نیز در نهایت نشان می دهد. بدون وجود تغییر چشمگیر دل از هند ، پاکستان یا شورای امنیت سازمان ملل ، مردم کشمیر بعید است که به زودی شاهد پایان بن بست یا هرگونه فرصت واقعی برای انتخاب سرنوشت خود در هر زمان باشند.
یادداشت
[1] به غیر از اوضاع در کشمیر ، دو نمونه بارز از این دوره ، رای مجمع عمومی سازمان ملل در سال 1947 برای پذیرش پارتیشن بندی فلسطین و رای 1950 برای پذیرش فدراسیون است. اتیوپی و اریتره به ترتیب در مورد اعتراضات جمعیت عرب و اریتره.
[2] ماده 35 که در نامه هند به آن اشاره شده است بخشی از فصل ششم منشور سازمان ملل است که تصریح می کند شورای امنیت حق دارد درباره هرگونه اختلافات یا وضعیت بین المللی که احتمالاً صلح بین المللی را به خطر می اندازد تحقیق کند (ماده 34) و روشهای مناسب را توصیه می کند یا شرایط برای حل و فصل اختلاف (مواد 36 ، 37 و 38).
اگر این مطلب را پسندیدید لطفا بر روی دکمه لایک کلیک کنید :